هر که از یار تحمل نکند یار مگویش ...

ساخت وبلاگ
 

 

هر که سودای تو دارد چه غم از هر که جهانش

نگران تو چه انديشه و بيم از دگرانش

آن پی مهر تو گيرد که نگيرد پی خويشش

وان سر وصل تو دارد که ندارد غم جانش

هر که از يار تحمل نکند يار مگويش

وان که در عشق ملامت نکشد مرد مخوانش

چون دل از دست به درشد مثل کره توسن

نتوان بازگرفتن به همه شهر عنانش

به جفايی و قفايی نرود عاشق صادق

مژه بر هم نزند گر بزنی تير و سنانش

خفته خاک لحد را که تو ناگه به سر آيی

عجب ار بازنيايد به تن مرده روانش

شرم دارد چمن از قامت زيبای بلندت

که همه عمر نبودست چنين سرو روانش

گفتم از ورطه عشقت به صبوری به درآيم

باز مي بينم و دريا نه پديدست کرانش

عهد ما با تو نه عهدی که تغير بپذيرد

بوستانيست که هرگز نزند باد خزانش

چه گنه کردم و ديدی که تعلق ببريدی

بنده بی جرم و خطايی نه صوابست مرانش

نرسد ناله سعدی به کسي در همه عالم

که نه تصديق کند کز سر درديست فغانش

گر فلاطون به حکيمی مرض عشق بپوشد

عاقبت پرده برافتد ز سر راز نهانش

«سعدی»

 

قله عشق

 

hot page...
ما را در سایت hot page دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mdisloyaltya بازدید : 266 تاريخ : سه شنبه 23 بهمن 1397 ساعت: 4:52